چشم بیمار تو بیمار نموده است مرا غیر هذیان سخنی از من بیمار نخواه*
از ابعاد بعید که به نظاره اش می نشینی، جلال و شکوهش که وامدار و یادگار نخوت بانیش است؛ میخکوبت می کند که آیا این کاخ های قیصری و خانه های کسرای و معابد جاهلیست یا هفت قرآن به میان، خانه ی خداست که ملازم با انفاس طاغوتی گشته و خوان ایمان برداشته!
آری مساجدی که دیگر نه تنها صفوف طلایه اش، بلکه صف عقبه اش هم سرقفلی پیدا کرده و دیگر نمی شود گفت که فرشش مامنی برای سجده ی مسجود است چرا که فرش های محراب گونه مانع از سرآغاز فصل وصل است. مساجدی که روی آبسرد کنش، روی فرشش، روی جامهریش، روی پنکه اش، روی قرآنش، روی ادعیه و تابلوها و ساعتش، و ... نوشته اند موقوفه از طرف حاج قلی، مش غضنفر، بی بی حمیرا و ...اگر اهدایی به خانه ی خداست و برای خداست نوشتن برای چیست! تفاخر؛ نه استغفرالله.
وای بر آن روزی که منیع بودن مناره ها(کلیک) و رفیع بودن منابر، موجبات تاثر عامه و سجل پروا و تقوای مساجد و فخریه عباد آن محله و بلاد باشد چرا که چنین مسجدی دیگر محل انقطاع از اغیار و اتصال به منبع لایزال نیست. حتی چنین مسجدی دیگر جای تفقد و رتق و فتق امور مسلمین نیست چنین مسجدی از نتاج همان ضرارهاست که منتقم خون سیدالشهدا، آنان را با خاک یکی خواهد کرد ان شا الله. براستی این چه بلیه ای است که دارد به خصال جهانگستر در دوران ظهور صغری (به تعبیری) مبدل می شود؟! بزرگ مردی حرفی ضرطه گونه می زد که مساجد خانه خداست و سزاست که خانه خدا منقوش به اکمل ملزومات و کمال تجملات باشد؟! (کلیک) اگر چنین است که این اکابر می گویند پس باید کعبه را با یاقوت و الماس و طلا از نو بنا کرد و بدعتی نوبرانه درانداخت!
اگر بد گفتم به من بگویید که نگویم اما نگویید که نفهمم، چون توان آن را دارم که نگویم اما توان آن را ندارم که نفهمم و یا خود را به نفهمی بزنم...
*امام خمینی(ره)
عکس: مسجد یاس لندن