اسلایدر

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برچسب، هدایت، تعقل

گر گذشتی بدر مدرسه با شیخ بگو       پی تعلیم تو آن لاله عذار آمد باز

دکه زهد ببندید در این فصل طرب      که بگوش دل ما نغمه تار آمد باز***

از دو سه روز پیش می خواستم مطلبی در مورد دزدی های صهیونیست ها بنویسم و تا حدودی نوشتم اما به ذهنم رسید آنها دزد و چپاولگر و زورگیرند چرا ما اجازه می دهیم؟ آیا بهتر نیست به جای آنکه به ظلمت لعنت بفرستیم چراغی روشن کنیم؟ لذا از اینجا به ذهنم خطور کرد که بجای آنکه به دزدان 3 هزار میلیاردی که بالاخره نفهمیدیم اسمشان کدام یک از حروف الفباست گیر بدهم بیایم و کمی به قوانین گیر بدهم. از آنجا که قوانین را هم همین منتخبین مردم نوشته اند لذا گفتم بهتر است به مردم گیر دهم! آری آنچه باعث بروز فساد می شود طرز تفکر و تعقل است! به خودم گفتم چرا یک سرمربی فوتبال به خودش اجازه می دهد مخالفانش را کوفی خطاب کند؟ چرا براحتی به یک مخالف سهمیه در دانشگاه ها برچسب عوامل استکبار و منافق و آلت دست بی بی سی می زنیم؟ چرا سه نامزد انتخابات به خودشان اجازه می دهند رئیس جمهور را دروغگو خطاب کنند؟ چرا یک نامزد دیگر خودش را حق و رقبایش را باطل می پندارد؟ آیا از امتزاج این حق و باطل ها فتنه بیرون نمی آید؟ اصلا چرا یک نفر در بحث فکر می کند حق است و قصد دارد دیگران را از کژ یا کج فهمی برهاند اما مسئول کج فهمی آنان نیست؟ طرز تفکر یا تعقل چگونه است؟ آیا اگر من نوعی با کمونیست یا بی دینان چینی یا مسیحیان ارتدکس روسی و بالکانی، یا مسیحیان کاتولیک ایتالیایی یا پروتستان آلمانی یا شینتوهای ژاپنی یا بودایی های بحث کنم حق دارم به آنها بگویم کج فهم؟ اصلا آنها را هیچ، اگر با شیعیان زیدی یا اهل تسنن حنفی یا حنبلی یا شافعی یا بطور کلی با هفت فرقه ی مسلمانان بحث کنم اجازه دارم بگویم گرچه بحث با شما بی فایده است ولی من این را می گویم؟ آیا این جدال احسن است؟ آیا این حق را دارم که بگویم دیگر جوابتان را نمی دهم چون اصلا دیگر به حرف هایتان گوش نمی دهم چون بحث با شما بی فایده است؟

یادم هست که حدود 5 سال پیش وقتی با یک فوق لیسانس جامعه شناسی که طرفدار دکتر سروش بود بحث می کردم من به عنوان مخالف دکتر در بین استدلال ها مدام برچسب می زدم و او هم در بین استدلال هایش مدام برچسب می زد و پس از سه ساعت بحث طرفین مشتی استدلال داشتیم با مشتی برچسب! آن موقع که نفهمیدم اما حالا بعد از 5 سال دارم می فهمم که گرچه استدلال هایم درست بوده اما برچسب زدنم اشتباه و اگر برچسب نزده بودم چه بسا که طرف مقابل متقاعد میشد.

 چندی پیش که در ورکشاپ بین المللی اتحاد جهان اسلام حضور داشتم دیدم برخی دوستان شیعه از حرف برخی استدلال های دوستان سنی عصبانی می شوند و با عباراتی مشابه آنچه گفتم قصد داشتند آن ها را هدایت کنند! یا در خصوص مسائل سوریه سریع داغ میشدند و حرف های صدا و سیمای محبوبمان را تکرار می کردند! در یکی از نمازها که به امامت اهل تسنن بود یکی از دوستان شیعه به من گفت این نماز به دلم نچسبید! تعجب کردم گفتم اگر مسلمانی باید به دلت بچسبد گفت اما من دین تشیع دارم گفتم عجب! گفتم اما من مسلمان(یعنی تسلیم) هستم؛ شیعه هم هستم اما تشیع نه! شرمنده من نیستم. گفت منافق چه می گویی؟! گفتم مسلمانم یعنی تسلیم خدا هستم! شیعه هستم یعنی پیرو امامت و ولایت هستم! اما دین تشیع شرمنده من ندارم! و الان طبق دستور ولایت این نمازم درست است پس به دلم می نشیند. در آخر با اخم و تکان دادن سر گفت: من به حرف های آدم منحرف گوش نمی کنم و دیگر حرفی ندارم! فاصله گرفت و رفت! (بقول امام: دست آن شیخ ببوسید که تکفیرم کرد؛ محتسب را بنوازید که زنجیرم کرد) من تبسمی کردم و با خودم گفتم گرچه کرامت انسانیم را لگدمال کرد ولی نباید ناراحت بشوم چون اگر او امروز به راحتی برچسب منحرف، منافق و ... را به من میدهد دست خودش نیست بلکه مقصر آن جامعه ای است که مردمش مدام دارند به یکدیگر برچسب میزنند! مقصر آن سرمربی فوتبالی است که به عنوان الگوی جامعه جوانان به مخالفانش برچسب کوفی می زند.مقصر آن نامزدهای انتخاباتی هستند که برچسب هایشان را در رسانه 70 میلیونی جار میزنند! مقصر آن رسانه ای است که رسالت خبر و سریال و برنامه هایش را برچسب زدن قرار داده است. مقصر آن طرز تفکری است که برای کسب پرستیژ و آبرو و مقام و منصب و شغل و ... دوست دارد برچسب بزند؛ خودش را حق و دیگران را باطل قلمداد کند و همه را به الطاف سرشار از احساسات خویش به گردونه هدایت بکشاند.

خوشحالم در مملکتی زندگی می کنم که همه هادی هم هستند اما ناراحتم که چرا می خواهند با زور و برچسب زدن و قهر کردن  همدیگر را هدایت کنند و جامعه ی درخور ظهور را بسازند.


***امام خمینی(ره)

دوستان خواستند سلیس تر بنویسم تا مفهوم جملات را بفهمند لذا خیلی صریح و سلیس نوشتم.

خواستم علمی بنویسم و با تحقیقات میدانی انجام شده مقوله فوق را ثابت کنم اما به این اطمینان رسیدم که وبلاگ کشش این مباحث را ندارد لذا در قالب ژورنال گنجاندمش.

گرچه ظرفیت و فنون بحث را نمی دانم اما خوشحال می شوم نظراتتون رو داشته باشم.

امیدوارم در بحث ها کسی از من دلخور نشود و اگر اینگونه بوده امید به حلالیت دارم.


   مدیر تارنما
ثریای کویر ایران
عجب عدالتی! من از دل می نویسم؛ تو با چشم می خوانی، تازه اگر بخوانی... اگر...
خبر مایه
آمار تارنما

بازدید امروز :11
بازدید دیروز :9
کل بازدید : 487024
کل یاداشته ها : 103


طراحی توسط Sorayya.ir