اسلایدر

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کمال ثریا

دلم دارد اینجا کپک می زند     برای کمی عشق لک می زند

شب و روز غرق دعا و نیایش   خدا هم به زخمم نمک میزند

هر کسی یه علتی میاره تا به روز نبودن وبلاگش رو توجیه کنه!! "یکی تو فکر عشقه، یکی تو فکر یاره، یکی سرش شلوغه، اون یکی هم بیکاره" و اما من، واقعا مونده بودم چه مطلبی رو بنویسم چون دوست نداشتم کپی پیست باشه. میخواستم دو تا غزل از خودم بزارم ولی دلم به حال خواجه حافظ سوخت چون بد جور تن خدا بیامرز رو توی قبر میلرزوند. حقیقتش ترسیدم شعرا دم در خونمون صف بکشند تا افتخار این رو داشته باشند که به شاعر تغلبی عصر خویش، کشیده ای بزنند تا بلکه مرحمی باشد بر احساسات جریحه دار شده نسل در نسل شعرای ایران زمین!!! به قول حضرت امام:

شاعر اگر سعدی شیرازی است        بافته های من و تو بازی است

خلاصه بی خیال شعر شدم اما گفتم بد نیست بخاطر ماه شعبان چند تا از حاشیه های سفر مشهدم رو بنگارم:

حاشیه اول: (از زبان دوستم)

داشتیم از رستوران غذای حضرتی امام رضا رد میشدیم، بعد از نماز ظهر بود و ما هم بد جور گرسنه! خیلی بلند خطاب به امام رضا گفتم جوری که دوستام هم بفهمند. گفتم: "یا امام رضا ما چند ساله که مشهد میایم اما هنوز این سعادت نصیبمون نشده که غذای حضرتی رو بخوریم یه نظری به ما بکن که یه غذا هم نصیب ما بشه!" همین که حرفمون تموم شد یه کبوتر فضلش رو خالی کرد رو پیرهن ما!!!!!!!! اما نتیجه گیری اخلاقی من: همون نظر کافی بوده و نیازی هم به غذای حضرتی(وسیله) نیست! شاید هم حرکت انتحاری و انقلابی اون کبوتر رسید همون نظره بوده تا متنبه بشیم که نباید رسید نظر آقا رو ما مشخص کنیم!!

حاشیه دوم: (از زبان خودم)

روز آخر بود، دو سه ساعت مونده به برگشت با یکی از دوستام رفتم حرم تا با امام رضا وداع کنیم. داشتم دعای وداع رو میخوندم که دوستم با اضطراب بهم گفت کمال بریم. گفتم چرا؟ گفت یه سوتی وحشتناک دادم گفتم چی؟ گفت "همین که زیارتم رو که ایستاده میخوندم تموم شد، مهرم رو گذاشتم زمین، و شروع کردم به نماز خوندن. رکوع که رفتم یه پیر مردی با صدای بلند گفت: حاجی!!!! قبله پشت سرته اشتباهی ایستادی!!! کلی خجالت کشیدم." ده دقیقه بعدش بهم گفت کمال قبل از نماز و توی زیارت داشتم از امام رضا می خواستم که یک عقل درست و حسابی به من بده و امام رضا بهم ثابت کرد که اونقدر بی عقلم که هنوز قبله رو تشخیص نمی دم!!!!! راستی آیا ما قبله زندگیمون رو تشخیص دادیم؟ پوله! پرستیژه وآبروه! مدرک و تحصیلاته! پست و مقامه! پیروزی در بازیهای دنیوی و انتخاباته ریاست جمهوری یا اینکه قبلمون خداست و سرفرازی در آزمون های الهی!!! شاید هم مثل دوست من بخاطر یه اشتباه قبله رو اشتباهی انتخاب کردیم! یعنی جز مغضوبین نیستیم ولی جز ضالین هستیم پس "اهدنا الصراط المستقیم"

حاشیه سوم:

حاشیه نیست متن است و اصل! 13 رجب برام اتفاق افتاد و اگر کاملا محقق شد سعی می کنم بعدا به تقریر در بیارمش اگرچه تقریر معنویات کاری بس دشوار است اما نگفتنش هم گناهی بزرگ!!!! علت دشوار بودنش هم اینه که با بیانش مصداق شعر حضرت امام میشم:

از مدرسه مهجور و زمخلوق کناریم     مطرود خرد پیشه و منفور عوامیم

با هستی و هستی طلبان پشت به پشتیم    با نیستی از روز ازل گام به گامیم


   مدیر تارنما
ثریای کویر ایران
عجب عدالتی! من از دل می نویسم؛ تو با چشم می خوانی، تازه اگر بخوانی... اگر...
خبر مایه
آمار تارنما

بازدید امروز :136
بازدید دیروز :8
کل بازدید : 487523
کل یاداشته ها : 103


طراحی توسط Sorayya.ir