اسلایدر

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سفره هفت سین

نوروز.....      یادگار جمشید.....     

عشق فرهاد.....     عظمت کورش.....

غرور پارسیان.....       و افتخار ایرانیان.....

بر شما مبارک باد

یکسال گذشت پر از تلخی و شیرینی! پر از شکست و پیروزی ! پر از قیل و قال و سکوت!

از بعد سیاسی تجربه ای تلخ، برایم به جا ماند. قبل از انتخابات در کپ و گفت با اصولگرایان، غرب زده، حقه باز و ضد ولایت معرفی شدم و در گفتگو با اصلاح طلبان، متحجر، عقب افتاده، قرون وسطایی و ساده قلمداد شدم. حوادث بعد از انتخابات آتش عجیبی به جانم انداخت گرچه پیش بینی آن از برخوردهای قبل از انتخابات بدیهی بود. اصولگرایان بر محور ولایت نچرخیدند و اصلاح طلبان هم با هزار دسته، عده ای پایبند به نظام شاهنشاهی، عده ای ملی گرا، عده ای هم میرزا ملکم خان و وطن فروش با ساز های خود زدند و رقصیدند. آنهایی که از نزدیک می شناختم و آشوبگر تلقی می شدند بر سه قسم بودند: عده ای به احمدی نژاد رای دادند، عده ای به هیچ کس و عده ای هم طرفدار بی چون و چرای موسوی. گروه اول اهل دعوا؟! گروه دوم عاشق دعوا؟! و گروه سوم به قول خودشان برای برپایی کاباره ها که جای خالی آن در میادین شهر احساس می شد، قیام کرده بودند. روز قدس و 16 آذر و روز عاشورا دیگر حوادثی بود که ای کاش هیچگاه نمی دیدم. بی شک حق و باطل قابل جمع نیست پس دلیلی برای صحبت نیافتم و سکوت پیشه کردم چرا که سکوت موهبتی است الهی! مدتی هم از محضر دکتر کوشکی، حاج آقا نقویان و... بهره بردم. از بعد شخصی به خدای خویش لبیک گفتم و دعوتش را اجابت کردم. خواستم مظلومیت مدینه و معصومیت خانه ی خدا را سوغات بیاورم ولی کسی خواهانش نبود و شاید اگر خواهان داشت دیگر مدینه مظلومیت نداشت! پس ترجیح دادم سکوت کنم! در دانشگاه نمایشگاهی به همت یک هفته تلاش شبانه روزی دوستان به پا شد اما بخاطر اشتباه یک نفر همه اش بر باد رفت. علاوه بر زخم زبان، تهمت هم زدند که همه شان اینگونه فکر می کنند.... سکوتم اینبار بیسیار تلخ بود چرا که اخلاص عده ای به باد استهزا و تمسخر گرفته شد. دو ماه پیش زلزله عجیب وجودم را به لرزه درآورد که هنوز هم در حال برداشتن آوارهای شومش هستم. این دفعه به هر که رسیدم گفتم مشکل دارم ولی چه مشکلی؟ اینبار هم سکوت کردم. روزها را ،پس از آن با خنده زهرآگین غروب کردم تا اینکه در هفته پایانی سال88 که با بیماری دست و پنجه نرم می کنم کتابی 800 صفحه ای را در دست خواندن دارم که عجیب بغضهایم را به اشک مبدل می کند. بنابراین سکوت می کنم و مشغول کار خود می شوم چرا که سکوت آنگاه معنی می یابد که انسان حرف های بیشماری برای گفتن دارد. سکوت یعنی نگفتن حرفهای که سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورد. بی شک ارزش هر کس به نگفته ها و سکوتش است چرا که سکوت موهبتی است الهی!


   مدیر تارنما
ثریای کویر ایران
عجب عدالتی! من از دل می نویسم؛ تو با چشم می خوانی، تازه اگر بخوانی... اگر...
خبر مایه
آمار تارنما

بازدید امروز :34
بازدید دیروز :31
کل بازدید : 487661
کل یاداشته ها : 103


طراحی توسط Sorayya.ir