اسلایدر

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

 

 

سال 91، سال تولید ملی

نتوان بست زبانش به پریشان گویی      آن که در سینه بجز قلب پریشانش نیست

امام خمینی(ره)

بهار رویش نیست؛ ریزش است ریزش عمری که یک سالش گذشت... ریزش انسانی که یک گام به مرگ نزدیک تر شد اما به خدا نه... آری، بهارمان آنروزی رویش است که یارمان از در درآید و ما از خود به در شویم... سالها می گذرد و لقلقه ی زبانمان این است که: روزها نو نشده کهنه تر از دیروز است؛ گر کند یوسف زهرا نظری نوروز است... لکن این انتهای مسیر پر شور و شرر عشاق نیست چرا که هنوز در عشق خود مرددیم که گهگاه ترجیح می دهیم آهسته زمزمه کنیم: یار من یوسف نیا اینجا کسی یعقوب نیست!

امید است در سال تولید ملی با یاری مقلب القلوب با تدبیر، یقین بر خاسته از ایمان جای کرسی های زجاجی تردید قلبمان را اشغال کند تا شاهدان شهد شهود الهی باشیم و به معنا نظاره گر حول حالنا الی احسن الحال باشیم تا به سبب این انقلاب درونی دگران را متهم نکنیم! و آدم را مقصر ندانیم که چرا روضه رضوان به دو گندم بفروخت!

وقت آنست که از خودمان شروع کنیم...

 یادمان نرود که ما بچه های آسمان بودیم که گذر زمان به زمینمان زد...


در آستانه بهار،خوشحالیم دو چندان شد که برادرم در شرکتی که در سطح استان مشغول خدمتگذاری است بعنوان سه نفر برتر شناخته شد و برادر دیگرم با ارائه مقاله ای در خصوص جنگ نرم توانست در استان به مقام اول نائل آید. همچنین جا دارد تشکر کنم از پرسنل زحمتکش بیمارستان علی الخصوص داماد گرامی که به عنوان مسئول بخش اورژانس که توانستند با خدمات صادقانه خویش بیمارستان نمونه شوند.

 


  

 

 

روزنامه

همه در عید به صحرا و گلستان بروند      منِ سرمست ز میخانه کُنم رو به خدا*

صبح که با صد نشاط از دارالنفس بیرون میایی دم دکه های بی روح و پر عبور، روزنامه های می بینی که یخ زمستان را از بامداد تا بامداد می شکنند «تقابل دولت و مجلس یا تعامل»، «فاز دوم هدفمندی یارانه ها»، «اسرائیل توان حمله به ایران را ندارد»، «جریان انحرافی...» اما نمی توان به سادگی از کنارشان گذشت! همشهری پرفروشترین، نه بخاطر روزنامه اش بلکه بخاطر ضمیمه نیازمندی هایش! کیهان داغ ترین، نه بخاطر صفحات مندرس عتیقه اش و نه بخاطر مطالب اجتماعی، اقتصادی، ورزشی و فرهنگی اش بلکه بخاطر افشاگری های سیاسی صفحه ی دومش! ایران، پرخواننده ترین، نه بخاطر ستون شیپورچی و ضمیمه های رنگارنگ واشرافیش!(آرایه، اتومبیل و..) و نه بخاطر کاغذ روغنی اش، بلکه بخاطر دو صفحه ی شوکش که گاهی جنبه ی ترویج منکراتش بیش از عبرت است! جام جم، پربیننده ترین، نه بخاطر مطالب سرد و بی روح محافظه کارانه اش بلکه بخاطر ساعات برنامه های تلویزیونش! شرق جنجالی ترین، نه بخاطر درج امثال اسکار بگیرها و سیمین بهبانی ها.. بلکه بخاطر پارادوکس های که خودش هم از ابتدا درگیرش بوده و تعریف درستی از منافع ملی ندارد یا بهتر بگویم بخاطر خلاف جریان رود شنا کردنش! اطلاعات و جمهوری هم که قالی نیستند که قیلی داشته باشند در جمع خوانندگان! نظاره می کنی آنگونه که دیگران می کنند و میگذری از کنارشان همانگونه که گذشتگان گذشتند و دل نبستند به خواندن! و این می شود که با بزرگترین سرمایه های زیرزمینی و انسانی جهان می شوی جز فقراء! آری فقر گرسنگی و عطش نیست فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه های برگشتی را خرد می کند ... فقر روز را بی اندیشه سر کردن است...

باد بهار مــــــــــــــــــــژده دیـــــدار یار داد       شــــــاید که جــان به مقدم باد بهار داد*


* امام خمینی(ره)


  

گره های کور

آزمودم عقــــــــــــل دور اندیش را

بعد از این دیوانه سازم خویش را

یادش بخیر انگار همین دیروز بود که در مجله وزین گل پسر متعلق به آقای س.س می خواندیم که: «چپ ها می فریبند و راست ها دیکتاتورند فقط سردار سردار است(همان سردار سازندگی) کمونیسم و لیبرالیسم هر دو محکوم به شکست هستند و اسلام پیروز است» اندک زمانی نگذشته بود که قاصد روزان ابری داروگ خبر آورد برایم که بله همین آقای مذکور جیبش پر شده است از پول های آقازاده ی لندن نشین! و بدین سبب است که تاجر ورشکسته را مساوی اسلام قرار می دهد! کاری نداریم که چنین فردی که گاها کلاه کمونیستی به سر می گذاشت و در خفا نظام اسلامی را تمسخر می کرد و از نظام سلطنتی دفاع می کرد بعدها یک پست کلیدی در شهری که بیش از 20هزار شهید تقدیم این انقلاب کرده است را دردست گرفت و ما را با چوب تمسخرش زد که این است نان به نرخ روز خوردن!  متحیرم یک جوانی که ادعا می کرد از طبقات پایین جامعه است و پدرش کارمند، چطور توانست دفتری به آن عظمت در مرکز شهر اجاره کند و چه شد که در مدت زمان کوتاهی به آن ثروت دست یافت! چطور می شود کسی که دارای پرونده مفاسد اخلاقی و سیاسی بسیار است پست کلیدی را اشغال کند؟ این مورد را هم ضمیمه می کنم به حافظه ی خویش تا شاید با شاعر همنوا بخوانم: عجب صبری خدا دارد...

براستی آیا دچار قحط الرجال شده ایم؟؟؟


  

 

جوراب

فکر پوچ و دل سنگ و سر گچ بسیار است
مغز آگــــاه و دل و دیده بیناست که نیست

در هفته طی شده خبری شنیدم که قیلش به قالش می ارزد. شنیده ها حاکی از آن است که شورای امنیت سازمان ملل متحد در یک اقدام بی بدیل بررسی پرونده یک جنایتکار جنگی که گفته می شود ایرانی الاصل بوده را مورد کنکاش قرار داده است.نکته اینجاست که تا حالا نشنیده بودم که شورای مذکور پرونده اشخاص حقیقی را بررسی کند البته از آنجا که شورا از ما بهترون است صد در صد کارش درست و بی نقص است چرا که بقول قدما: مو که توی غذا باشه فرق نمی کنه مژه دلبر باشه یا سبیل اکبر!!!چشمک داشتم پرونده مذکور را تشریح می کردم که در این راستا بنگاه گفتگو پراکنی ممد تمدن و شرکاء همسو با اوبی و ساری(همان اوباما و سارکوزی خودمان) تلاش بی وقفه ای را بکار بسته اند که قطعنامه شدید الحن سیاسی(برای هزار و صد پنجاه و یکمین دفعه) صادر کنند. شنیده ها دال بر این مهم است که در پیش نویس قطعنامه، ضمن محکوم کردن این شهروند ایرانی الاصل بنام "قلیدون" به عنوان جنایتکار جنگی، جوراب وی نیز در لیست سلاح های کشتار جمعی قرار بگیرد. گفتنی است طبق ادعای این نهاد بین المللی این جوراب موجب کشته شدن بیش از 128 نفر شده و 1150 نفر را هم مجروح کرده است که در صورتی که جلوی آن گرفته نشود می تواند خساراتی فجیع تر از ناکازاکی و هیروشیما به بار آورد...

این مطلب را برای بزرگوارانی زدم که تا خبری به گوششان می رسد زرتی داغش می کنند و در وبلاگشان می زنند...نکته بین


قاصدک آخر دنیاست بخند...  قاصدک مرگ همین جاست بخند...  دست خطی که تو را عاشق کرد...  شوخی کاغذی ماست بخند... قاصدک خر نشوی گریه کنی...  آن خدای که بزرگش خواندی...  بخدا مثل تو تنهاست بخند

 


  

 

 

انتخابات

من از دشمن نمی ترسم از دوست می ترسم!        من از عقرب نمی ترسم از سوسک می ترسم!

ما شا الله به دوستان گرام بنده که با شوایع خویش بنده کمترین را مورد ملاطفت بی حصر قرار دادند! اظهار داشتند که تو در انتخابات این و آن گفتی و پولهای فراوان به جیب زدی؟! لذا برای شفاف سازی دوستان نادان و دشمنان دانا تمام فعالیت های که در این ایام قرین به انتخابات انجام داده ام را شفاف عرضه می دارم تا نگویند آنچه را که نباید بگویند حضرات.

بنده فقط برای سه نفر از نامزدها در روزهای شنبه، یک شنبه و چهارشنبه هماهنگی کردم برای مختصر سخنرانیشان در مسجد.

به درخواست یکی از بزرگواران فقط یک ستاد برای راه اندازی یک جریان نه یک فرد هماهنگ کردم که اقامه شود که البته هر چه اصرار کردند هیچگونه مسئولیتی در خصوص ریاست آن و یا نظارت آن بر عهده نگرفتم. در خصوص جلسات فقط چندین جلسه خصوصی شرکت کردم که مسلما جلسات عمومی چون برای عموم عیان است حاجت به بیان نیست. از آنجا که یکی از نامزدین از بنده حقیر درخواست مشاوره کرد لذا بنده جایز ندانستم به دلایلی جوابش را بی پاسخ بگذارم که البته با اصرار بعد از آن بنده را در ضیافت شام خصوصی دعوت کرد. در خصوص ستاد ها هم چند مورد مشاوره (به درخواست خودشان) ارائه دادم. و برخی فعالیت جزئی دیگر نیز داشتم اما آنچه که دوستان گفته اند را به شدت تکذیب می کنم و نه تنها بنده در فعالیت ها پولی دریافت نکردم بلکه حتی در مواردی، مختصر وجهی را هم هزینه کردم(به استثنا همان شام خصوصی که البته شاهانه بود).

در خصوص حمایت؛ به جریان خاصی بسنده نکردم و طبق منش گذشته هر کجا سخن حقی گفته شد تایید کردم و در مقابل اراجیف و اکاذیب عده ای هم سینه سپر کردم. ارائه مشاوره به ستادهای مختلف با تفکرات و بینش های گوناگون در مسائل سیاسی و فرهنگی می تواند اثبات کننده ادعای اینجانب باشد. در پایان تشکر می کنم از دم دمی مزاج بودن عده ای از دوستان که همچون گذشته، با یک کلاغ چندصد کلاغ مرا مورد عنایت ویژه قرار دادند. بزرگوارن فراموش نکنند که من هنوز همانی هستم که برای یک 500ریال ناقابل که از بیت المال (یا به زعم عده ای بیت الحال)هزینه شد چه جنجال ها براه انداختم!و اگر خدا بخواهد همان خواهم بود در آتی. ان شا الله اگر عمری بود بعدها می نویسم آنچه را که تا امروز ننوشته ام.

بخاطر اندک تکدر خاطری که برایم مولود گشته لذا قسمت نظرات(لبخند) این مطلب را گِل می گیرم!


  

 

iran

 

همه چیز داشت خوب پیش می رفت که فهمیدم عده ای نمی فهمند و عده ای نمی خواهند که بفهمند...

همه چیز داشت خوب پیش می رفت که فهمیدم عده ای عاشق سیرت می شوند و عده ای عاشق صورت...

همه چیز داشت خوب پیش می رفت که فهمیدم عده ای ذی نفعان با نفوذند و عده ای ذی نفعان بی نفوذ...

همه چیز داشت خوب پیش می رفت که فهمیدم عده ای زر دارند و عده ای دیگر زور و عده ای دیگر نه زر، و نه زور...

همه چیز داشت خوب پیش می رفت که فهمیدم عده ای به دنبال نان اند و عده ای به دنبال نام...

همه چیز داشت خوب پیش می رفت که فهمیدم مردها دو گروهند: عده ای زن ذلیلند و عده ای دیگر به اشتباه گمان می کنند که جز گروه اول نیستند...

همه چیز داشت خوب پیش می رفت که فهمیدم زنان دو موقع گریه می کنند هنگامی که فریب می خورند و هنگامی که میخواهند بفریبند...

همه چیز داشت خوب پیش می رفت که فهمیدم عده ای سیاستمدارند و عده ای سیاست باز...

همه چیز داشت خوب پیش می رفت که فهمیدم عده ای با شعار اصلاح، افساد می کنند و عده ای با شعار اصول، بی اصالتی...

همه چیز داشت خوب پیش می رفت که فهمیدم عده ای سرِ کارند و عده ای سرکار...

همه چیز داشت خوب پیش می رفت که فهمیدم عده ای را آب می برد و عده ای را خواب...

همه چیز داشت خوب پیش می رفت که فهمیدم عده ای مست می الستند و عده ای مست می پست...

همه چیز داشت خوب پیش می رفت که فهمیدم عده ای از خواص بی بصیرتند و عده ای هم خواص بی خاصیت...

همه چیز داشت خوب پیش می رفت که فهمیدم عده ای به خانه بخت می روند و می شوند خوشبخت و عده ای به خانه بخت می روند و می شوند بد بخت ...

همه چیز داشت خوب پیش می رفت که فهمیدم عده ای هرچه طول و عرض میزشان افزون می شود ادبشان کمتر...

همه چیز داشت خوب پیش می رفت که فهمیدم عده ای حاجی شده اند و عده ای آدم...

آری؛همه چیز داشت خوب پیش می رفت، که فهمیدم بزرگ شده ام!!!


  

 


اینترنت دیزلی

خواستم در هفته ای که بازار سکه به تمامه سکه شده بود و ارز در ارض خدا جولان می داد مطلبی بنویسم که هر چه بخود فشار آوردم مطلبم نیامد شاید هم بدین خاطر بود که جرات نداشتم در عرضه ی برخی که هنوز تفاوت ما بین طول و عرض را نمی دانستند و البته مسئول ارز کشور در ارض خدا هستند شک کنم. باری نیک میدانم که چطور این ارض با فراخی و گستردگی اش بر برخی مشمولین(ازدواج نه سربازی) تنگ آمد. البته جای شکرش باقی است که نقدینگی به سمت مسکن نرفت تا عده ای را مسکین کند!  بیاد یکی از بچه ها افتادم که روزگاری از کله شب تا خود صبح پای این اینترنت کهکشانی می نشست و نمی دانم چه غلطی می کرد که سر صبحی زمین و زمان را به ناسزا می بست و از بالا  تا پایین نظام را بی بهره نمی گذاشت و الفاظ رکیک چاله میدونی نذرشان میکرد که چرا سرعت اینترنت دیزلی است! نهایتا هم می گفت حیف که اسلام دسته ما را بسته است! البته بعدها شصتم خبر دار شد که چون نمی توانست آدرس بگیرد بی عرضگی خودش را به اسلام نسبت می داد! خلاصه ما هم در جوابش می گفتیم خدا را شکر که اسلام دست جنابعالی را بسته والا به جای گودال باید چاله زیر چشمت می دیدیم    و کمی هم نصیحتش کردم که برو ازدواج کن. اما ربط این موضوع با موضوع فوق اینجا آشکار می شود که او قیمت بالای سکه را علت عدم تزویج خود می دانست البته گاهی هم می گفت: اگر طاووس برای ناز کردن، روباه برای دروغ گفتن، کلاغ برای غار غار کردن و اژدها برای سوزاندن غذا داشته باشی نیازی به زن گرفتن نداری... اینجانب به مسئولین باربط و بی ربط متذکر می شوم که اگر می خواهید جد و آبادتان از الفاظ نظایر این جوان مصون شود یک فکر اساسی به حال این اینترنت دیزلی بکنید. راستی این ابیات هم لقلقه ی زبان این جوان مودب بود:

یارب زکرم جزای نیکی بفرست

ماشین و آپارتمان شیکی بفرست

من میل به تک خوری ندارم هرگز

از این دم بخت ها شریکی بفرست


  

 

22 بهمن

اگر از سر سرزنش خلق نمی ترسیدم/..../ از در مدرسه تا میکده می رقصیدم

امام خمینی(ره)

باز 22 بهمنی دیگر رسید. پیامکی به من رسید از دوستی ولایی که گهگاه برای اذیت کردن بنده پیامک های جنبش سبز لجنی را برایم ارسال می کند مثل این پیامک: «می ترسم در کشوری بمیرم که ساندیس هایش شیرین تر از آزادی است» بنده هم در جواب این دوست شفیق نوشتم: اصلا فکر نمی کردم در کشور شما هم ساندیس وجود داشته باشد چرا که شنیده بودم قبرس الاغ زیاد دارد بلانسبت شما! اما جا دارد از چند ارگان فعال در حماسه پرشکوه مردم قدردانی کنم: اول تشکر ویژه از شهرداری تهران که یک متر به یک متر سطل های زباله مخصوص کاغذ قرار داده بود بطوری که بنده از شروع انقلاب تا دستیابی به آزادی نتوانستم جایی برای انداختن کاغذ باطله پیدا کنم این اقدام هوشمندانه و فرهنگ سازانه شهرداری موجب گردید که مثل هر سال در مسیر بازگشت اصل شهر ما خانه ما به تمامه رعایت شود! دومین سپاس و تشکر به وزارت تازه تاسیس ورزش و جوانان و سازمان تامین اجتماعی  می رسد که با پخش آهنگ های تکنو و فرح بخش تلاش خود برای ترویج و صیانت از شعائر مذهبی، به رخ سایر ارگان ها کشیدند! سوم، سپاس دوچندان از وزارت اقتصاد که چندان هم اقتصادی عمل نکرد! چهارمین تشکر مخصوص آموزش و پرورش منطقه 3 می شود که ضمن گریم خوشکل ها(با توجه به رعایت اصل خوشکل ها اینطرف، خوشکله ها اونطرف) در پایان مراسم نیز با آهنگ های مهیج و البته در چارچوب قانون زمینه را برای حرکات موزون برخی جوانان فراهم کرد(با رعایت اصل رقاص ها اینطرف، رقاصه ها آنطرف). تشکر و سپاس پنجم و آخر به وزارت دفاع تعلق می گیرد که با تولید انبوه هواپیمای بدون سرنشین rq170   موجبات خوشحالی مردم را فراهم کرد تا جایی که بنده دو تا از این هواپیماها را به غنیمت گرفتم و در جیب پر از خالی خویش قرار دادم تا در صورت لزوم یکی را داخل پاکت نامه بگذارم و برای اوباما بفرستم. اما تشکر واقعی نثار مردمانی باد که همچون دماوند حامی رهبر خویش هستند و همچون آب نیلگون خلیج همیشه فارس، با صداقت از کیان خود دفاع می کنند...

 


  

 

انتخابات

 

چندی پیش با یکی از دوستان، که نامزد انتخابات مجلس شده، در حین صرف غذا صحبت می کردم تا ضمن آگاهی از برنامه های انتخاباتیش پیشنهاداتی رو بهش ارائه کنم. بعد از گفتگوی مفصلی که با هم داشتیم حرف به اینجا رسید که من به او گفتم ان شا الله بعد از انتخابات همین روحیه سادگی و بی آلایش بودن رو حفظ کنی و اسیر تجملات و اشرافیت نشی. در پاسخ به من گفت اتفاقا مردم عقلشون به چشمشونه و میگن نماینده ای که نتونه خودش در رفاه کامل باشه نمی تونه برای مردمش رفاه فراهم کنه!!!

 به نظر شما استدلال این نامزد درسته؟؟   چرا؟؟

 


  
   مدیر تارنما
ثریای کویر ایران
عجب عدالتی! من از دل می نویسم؛ تو با چشم می خوانی، تازه اگر بخوانی... اگر...
خبر مایه
آمار تارنما

بازدید امروز :8
بازدید دیروز :30
کل بازدید : 491187
کل یاداشته ها : 103


طراحی توسط Sorayya.ir