به نام خدا
شما طبق عادتتان خلط مبحث مي کنيد! لطفا دو مرتبه آنچه را در کامنت قبلي نوشته ام، مرور بفرماييد.
توجه داشته باشيد آنچه مي گويم نظر شخصي خودم نيست بلکه نظر يک مرد فيلسوف است!!!
اول اينکه زن نمي تواند قاضي باشد، همه روايات آن قابل خدشه و مناقشه هست و کسي هم حتي در اين مورد به آيه اول سوره نسا استناد نجسته است. ولي اجماع فقها بر اين است که زن نمي تواند قاضي باشد و يک جهتش مسلم باب احساسات است و شرط قاضي بودن قساوت قلب است و جلادي و سنگسار کردن و تيرباران، کار زن نيست و همچنان زن نمي تواند خالي از تاثر مهرباني و خشم باشد. و اين هيچ ربطي به ضعف قوه تعقل ندارد و اگرنه چرا زن مي تواند مفتي باشد و فتوا بدهد و حتي اگر اعلم باشد واجب است به او رجوع کرد؟! چون باب اجتهاد و تقليد صرفا تعقلي است و احساسات در آن دخالتي ندارد.
توجه داشته باشيد که اسلام خيلي نمي خواهد زن به متن اجتماع بيايد و خيلي از دستورات مبني بر همين مطلب است نه ضعف قوه تعقل.
در ضمن قرآن داستان ملکه سبا را نقل کرده و هيچ اعتراضي مبني بر اينکه چرا عده اي حکومت زن را پذيرفته اند نکرده و حتي قرآن کارهاي عاقلانه از او نقل کرده.
در ضمن کي به عدالت خدا اعتراض کردم؟! به جمله تقسيم کار در نظام خلقت لطفا توجه بفرماييد! با توجه به همان، گفتم بر فرض اينکه قوه تعقل زنان در مجموع نه فرد فرد نسبت به مردان ضعيفتر باشد، از جهتي ديگر قوي هستند مانند تسلط عاطفيشان بر مردان .
اگرچه بحث با شما آب در هاون کوبيدن است ولي «ضعيفه» بار معنايي منفي دارد و توهين است!
آن روايت هم مي دانم چه شأني برايش نقل کرده اند ولي سند ندارد.
گرچه در همين روايت هم نقص ايمان و عقل توجيهي دارد مي توانيد به کتاب زن و مسائل قضايي و سياسي استاد مطهري مراجعه بفرماييد،گرچه نقص در بهره و حض قابل توجيه هم نيست و البته ضرورتي براي توجيه اين روايت وجود ندارد چون سند ندارد.