بگم ،بگم، بالاخره مجبور شدم که بگم. بگم که دانشگاه کم کم چیزم1 رو در آورد چونکه چیزهای2 که به من می گفتند خیلی چیز3 دار بود و با چیز4 اساتید جفت و جور بود. مثلا بعضی هاشون می گفتند که چیز5 مشایی توی چیزمون6 نمی ره یا می گفتند این دولت چیز7 شده می خواد به مردم همین جوری چیز8 بده البته آدم کمی باید cheese خورده باشه که اینجوری چیز9 کنه! من که نفهمیدم ولی چیزم10 خیلی سوخت چون دیدم یکی مثل علی مطهری توی همه چیزها11 ، چیز12 می زنه! آخرش هم نفهمیدم که چیزش13 توی کدوم چیز14 بوده!!
اگه نخوام چیزتون15 رو درد بیارم باید بگم من که چیزی16 برام پیش نیومد که چیزش17 کنم، ولی بعضی ها متاسفانه نتونستند از زیر چیز18 سالم به در بیان. نمی دونم شاید به این خاطر که چیزم19 رو به دیگرون نشون ندادم یا اصلا چیز20 خاصی نداشتم که بترسم. فقط یک موضوع که بیش از هفت هشت نفر بهم چیز21 دادن قضیه سوراخ چیز22 بود که توی نشریه چاپ کردم. هنوز هم با توجه به تجربه خوابگاهیم و دیده هام معتقدم که پسرا حتی به سوراخ چیز23 هم رحم نمی کنند. البته به شرط اینکه چیز24 نخورده باشند. خلاصه من که از این چیزها25 ، چیزی دستگیرم نشد. چیزم26 درد گرفت ولی چیزام27 تموم نشد. اما نکته مهمی رو فهمیدم که با گفتن این جور چیزها28 نمی شه چیز29 چیز موسوی رو شکست.
1.کفرم2.مطالب3.بو دار4.دیدگاه5.استدلال6.کتمون7.انتخاب شده8.پول9.فکر10.دلم11.زمینه12.حرف13.دکتراش14.رشته15.سرتون16.مسئله ای17.حلش18مشکلات19.عقایدم20.باور21.تذکر دادن22.پریز برق23.پریز24.جوهر لیموk4
25.قیل و قال ها26.سرم27.حرفهام28.چیز گفتن ها29.رکورد
