نظرات ارسالي
+
آدم قراضه ها ميخندن ولي تو دلشون دريايي از غم دارن، لپ قرمزي هستن ولي نه با سيلي سرخش کردن نه از سر کيف ، بلکه سرخي شرم از بقال سر کوچه هست که بهش گفته چوب خطت پرشده. آدم قراضه ها هر روز چند کيلومتر پياده روي ميکنن اما فکر نکني مثل از ما بهترون واسه هضم غذا اين کارو ميکنن چون اصلا غذايي در کار نيست که بخوان هضمش کنن
محب
02/5/27
محب
آدم قراضه ها هيچوقت حسرت مرسدس بنز فلان آقازاده رو نميخورن چون خيالشون راحته بلاخره يه روزي سوار يه مرسدس مشکي ميشن ، خبر داري که بهشت زهرا (س) نعش کش هاي آخرين سيستم داره.. همه اينا رو گفتم اينم بزار بگم.آدم قراضه ها يه دونه نون واسه شش نفرشون بسه ،شايد سير نشن اما رو دل هم نميکنن و از باهم بودن لذت ميبرن و ميدونن خدا بنده هايي رو که دوست داره بيشتر محک ميزنه
*نگين خانوم*
آره واقعا مهربوني كه بين اوناس بين بقيه آدم سالما نميشه پيداكرد
حقوق و حقوقدانان
سلام امير جان... ببخشيد دير جواب دادم... خلاصه حكايت ما قراضه ها همينه... حرف دلم نيست سرگذشتمه... وقتي عاشق يك قراضه ميشيم قراضه ترهايي كه خودشونو از ما بهترون ميدونن همه كار ميكنن تا ما قراضه ها رو زمين بزنن ولي قراضه قراضه است و اين چيزا اونو از ميدون به در نميكنه....
محب
{a h=JURISTIC}حقوق و حقوقدانان{/a} و متاسفانه اينگونه هست که ميفرماييد
.: ام فاطمه :.
01/7/29
+
*بسم الله الرحمن الرحيم. ..از دبيران محترم تقاضا دارم* اگه يه روز ي دور هم ديگه جمع شديد،اين پيشنهاد برادر حقيرتان را به محضر آقاي فخري مطرح کنيد،..عرضم اينه که اگر امکانش هست لطف کنيد برنامه اي رو تدارک ببينيد که به هنگام اذان (صبح و ظهر و مغرب) براي هر کاربر عزيزي که در فضاي پيام رسان حاظر هست صداي اذان به صورت اتومات پخش بشه..

من.تو.خدا
95/6/23
و چقد خوبه که در صورت امکان براي کاربراني که در شهر هاي متفاوتي هستند .. نسبت به افق شهرشان اذان پخش بشه.. و اگر هم امکانش نيست ..به افق تهران براي همه پخش بشه... // *دوستان با حمايتتون در اين امر ثواب شريک باشيد. *
+
*(فيد حاضران نصفه شب)*
سلام بر دوستان گرانقدر:
1445بشري
*پوريا*
نشاني
*نسل چهارم*
kamal sorayya
خادمة الشهدا
پروانگي
حرف هاي تنهاي
ستون فقرات
همدرداشك
حسين هاتفي.
خسوف
امير منصور معزي
ابريشمين
شاعر پروانه ها
2-منتظر
بهترين هابرا&
معين
... ياس ...
تنهاورعنا
209845-س
خاطرات دکتر بالتازار
پسري ازنسل امروز
حرف امروز من
94/6/22
+
ميداني...
براي کشتي نجات فرقي ندارد...
مرد باشي يا زن...
سفيد باشي يا سياه...
تواب باشي يا پرهيزگار...
از بچه هاي بالا باشي يا خاک خورده هاي مصيبت ديده...
.
همه را نجات مي دهد...
به شرط آنکه دست خويش را بلند کني...
.
.
"ان الحسين مصباح الهدي وسفينه النجاه"

سعيد عبدلي
94/2/16

+
از همه زودتر مي آمد جلسه...
تا بقيه برسند ، دو رکعت نماز مي خواند
يکبار بعد از جلسه کشيدمش کنار و پرسيدم:
نماز قضا مي خوني؟
گفت: نه! نماز مي خونم که جلسه به يه جايي برسه
همين طور حرف روي حرف تل انبار نشه...
.
.
.
.
*سردار شهيد مهدي زين الدين*

سعيد عبدلي
94/2/16
2 فرد دیگر
14 فرد دیگر
+
يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ
.
اى انسان چه چيز تو را در باره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته
.
.
.
.
فراموش نکن تو را که آفريده است!!!


سعيد عبدلي
94/2/16
+
به زمين کربلا مي نگريست...
تا به عمق آسمان ها پي ببرد...
و اينگونه بود که سفارش کرد:
"راه همان راه حسين است...
هدف اسلام است...
و مقصد کربلا..."
آري عاصي زاده اينچنين بود...

سعيد عبدلي
94/2/16
سعيد عبدلي
93/12/16
+
جمله حکيمانه ايست...
حرف، حرف مي آورد...
و شايد خبر، خبر!!!
در اين روزهاي نحس...
تنها خبر مسرت بخش...
تاييد "خبر مرگش" بود...
.
.
.
شايد خبرهاي ديگري هم باشد...
خبر آمد، خبري در راه است...

سعيد عبدلي
93/12/16
+
ميشه ؟:)@};-

DARYAEI
93/11/6
سلام و رحمت خدا برشما . / أللّهــُــمَّ صَلِّ عَلي مُحَمــَّد وَ آلِ مُحَمــَّد وَ عَجِّل فَرَجَهــُم
+
حرفهاي تنهايي
.
*ساعت يک و نيم آنروز*بود مانند *تشنه*اي که تازه به آب رسد مشغول خوندن *کميل* بودم *ثانيه ها*ي با *خدايي* بود.*سهيل* "پيامک" داد ومن شروع کردم به خواندن: *ستارهءخاموش*ي که در*آسمان*،*نگهبان* ِ*روياي شبانه *ام بود *سکوت خيس* اش را با *هاله* اي بر روي *جاده*ء *حنا*يي رنگ گسترانيد تا لقب *مشهدي مهاجر* را بگيرد.چشمانم *ذره بين زنده*اي شده بودندکه *نياز*به *کيمياي ناب*ي داشتند
||عليرضا خان||
93/10/24

تا *ستارگان دوکوهه* را نمي ديدند ،رويت کنند.در*سرزمين عشق* *مهسا* مدعي *همسايه خورشيد* بود وشعله هاي شب *افروز*ش را با *ناز* "پيامرسان"ي ميکرد. *تمام من* سرشاراز*پروانگي* بود،دوست داشتم به *رهگذرها دل ببندم* ولي ارتفاع *بالايي* داشتند..فاصله اي از*عرش تا فرش* کارِ *ميثم* بود تا *در مسير سرباز*ي کند.*سه ثانيه سکوت* ،*تمام هستي من *رافراگرفت
خواستم از *کلبه تهنايي* ام بيرون رومکه *نسيم*ي*حامل نور*،راهم را"مسدود"کرد..*پايي توکفش*،*خيال من*رابه باد تمسخر گرفت شبيه *بچه مرشد*شده بودم دلم ميخواست*مرامنامهء عشاق*راازروي ناتواني ام *سپيدوسياه*کنم..بوي *عطرياس*از*شهريار،که ازکوچه* رد ميشد*عاطفه*ام رابرانگيخت ومرا دوباره به فکر *راه کمال*برد
+
نمي دونم در مشاوره ها چرا اينقدر از زبان پدر و مادرها مي شنويم که: *«فرزندم از وقتي دانشگاه رفته نماز رو کنار گذاشته»!!!* ... *«دخترم از وقتي دانشگاه رفته، در حجاب و اعتقاداتش سست شده»!!! *... کاش روزي برسه که از زبان والدين بشنويم: از وقتي که فرزندم دانشگاه، رفته به لطف خداوند، زحمت مسئولين و اساتيد دانشگاه، اشتياق بيشتري به نماز و بندگي خداوند پيدا کرده . . .

گل پسر دنيا*محمد*
93/7/5
سلام عليکم / چه والدين خوب و خوش بيني هستند کساني که اين دو جمله : {{ «فرزندم از وقتي دانشگاه رفته نماز رو کنار گذاشته»!!! ... «دخترم از وقتي دانشگاه رفته، در حجاب و اعتقاداتش سست شده»!!! }} را ميگويند...
سلام نه اونقدر خوشبينيم که بچه هامون رو رها کنيم نه اونقدر بدبين که نذاريم دانشگاه برن بايد از نظر اعتقادي بيمه بشن يعني با زبان خوش و مهرباني و اخلاق خوب باهشون حرف بزنيم و ازشون بخوايم مواظب خوبي خودشون باشند مواظب دوستاشون باشن خودمونم حواسمون بهشون باشه چون بالاخره رفيق بد محيط بد و... هم در دانشگاه هم بيرون وجود داره هست آقاي قرائتي ميگفت نگو دخترم خوبه پسره بده نگو پسرم خوبه دختر بده